تن رنجورمان آواره تر شد
گرفتار و اسیر ارث گشتیم
عمود خانه مان زیر و زبر شد
کسی هم نیست تا پاسخ بگوید
چرا درد پدر درد پسر شد
چه کوششها که در کتمان این درد
به محض درک دردش بی اثر شد
درخت خانه مان از ریشه خشکید
چه چیزی باعث مرگ سفر شد؟
تمام عمر در فکر جوابی.
جوانی پسر عین پدر شد!
سلام
مطالب جالبی نوشتی
موفق باشید
مرد یخی
سلام ....پس جدی جدی می خوای ادامه بدی ....خب باید به فکر یک قالب خوب برات باشم ....خودت نظری نداری؟
از اینکه نوشتی واقعاْ خوشحالم . حتا اگه تو کامنت فقط سلام کنی . سلام به روی ماهت . من بروزم .
در بستر خاک، پدر را آنشب یارای سخن گفتن نبود، پسر جگرش سوخته بود اما. دهن کجی پوتین های کهنه را با عصبانیت توی حیاط پرت کرد. تفنگ را قاپید و پله ها دو تا یکی نکرده تصمیم خود را فریاد زد ... پدر اندیدشید : و فردا قبل از طلوع، زمان خوبی است برای سکوت ...
سلام
چه چیز باعث مرگ سفر شد ؟
ج:اگه منظورت سفر خودمونه وبا گرفت و مرد ...!!!
سلام سلام ! اول از همه باید از سیاورشان عزیز تشکر کنم که باعث این آشنایی ها شد ! و بعد از شما که زحمت کشیدید و در مورد کارهام نظر دادید ! خوشحال میشم به سایتم بیایید و اگر اشتباهی در مجسمه ها میبینید به من بگویید !! در ضمن این متن یه حس عجیب و ... نمیدونم ! شاید آدم سعی میکنه حسش نکنه که راحت تر باشه ! مثل خیلی چیزای دیگه!
سلام سعید جان .
سلام نقابدار کهتکی ....تو قرار بود یه شماره برای من پیدا کنی ....همون استاد دیگه ....زود باش لطفا