آتش بدست
روی آب راه میرفت.
در میان دایره ها سماع میکرد.
عروج را به تجربه ای نزدیک بدل کرده بود.
زندگی خوان پرندة هر صبحگاه
مدهوش ، خاموش و فراموش شد.
آه