خاکستر
به من بگو یید !
فرزانگانِ رنگُ بومُ قلم !
چه گونه خورشیدی را تصویر می کنید
که تر سیمش
سراسرِ خاک را خاکستر نمی کند؟ .
*******
کاج ها در بَکراند
نیمکتِ کهنه ی باغ
خاطراتِ دورش را
در اولین بارانِ زمستانی
از ذهن پاک کرده است !
خاطره ی شعرهایی را که هرگز نسروده بودم !
خاطره ی آواز هایی را که هرگز نخوانده بودم ... .
سلام نقابدار عزیز
چه فراموش کارن این نیمکتها ها توی باغ ها
حتی تو پارکها
انگار نه انگار آدم رو شون هزار بار نشسته خندیده گریه کرده به دنیا و سرنوشتش فحش داده
ولی بازم آدم رو ترغیب میکنن که روشون بشینیم و شاید یه بار دیگه از نو شروع کنیم
چه میدونم شاید میخوان از گذشته و فکر درباره اش عبرت بگیریم
منوط به این که کسی بغل دستمون ننشسته باشه
تصویری رو که با خوندن این شعر تو ذهنم به وجود اومد رو دوست می دارم.
خیلی زیبا بود. بعضی شعرهایت را تحسین می کنم.
سلام
شعر های قشنگی بود
موفق باشی.