با من صنما دل یک دله کن
گر سر ننهم اندم گله کن
مجنون شده ام از بهر خدا
زان زلف خوشت اندم گله کن
سی پاره به کف در چله شدی
سی پاره منم . ترک جله کن
مجهول مرو با غول مرو
زنهار سفر با قافله کن
ای مطرب دل زان نغمه خوش ای
این مغز مرا پر مشغله کن
ای زهره و مه زان شعلة ور
دو چشم مرا پر مشعله کن
ای موسی جان شُبان شدة
بر طور برو ترک گله کن
نلین ز دو پا بیرون کن و رو
در دشت طوی پا ابله کن
تکیه گه تو حق شد نه عصا
انداز عصا وان را یله کن
فرعون هوا چون شد حیوان
در گردن او رو زنگله کن.
سلام ...خواندمت....جونن
خواندن از شعرای بلند اوازه و نوشتن اشعارشان انسان را با مضامین بلند اشنا و بل مانوس میکند
جالب کار میکنید موفق باشید.
این شعر رو به کسی نشون دادی ؟ حقیقتش من هرچی سعی کردم نتونستم وزنش رو در بیارم . غیر از اون احساس می کنم . که خیلی تحت تاثیر شعر های قدیمی هستی . از کلمه هات مشخصه . من منتظر یک کار متفاوت از تو هستم .
متاسفانه این شعر ماله من نیست بلکه این غزل زیبا یاد گار دوران کلاسیک شعر ماست. متشکر از شما که چند خطی رو در این مکان از خود به یاد گار گذاشتید
صدایی در آسمان پیچید .....دخترکی متولد شد .....معصوم و پاک .....فقط می گریید ....شاید میدانست آدم ها گاهی تاب دیدن مهتاب را ندارند .....ضعیفه میخوانندش .....
دخترک را به سخره میگیرند .....
آهای آدم های خالی از احساسی که مرا از ترس بالیدن .....
ضعیفه میخوانید ..... خود از هر منی ..... ضعیف ترید !
دهان ها را ببندید .....بانویی از جنس مهر آمده است .....
بهتر نیست کارهای خودتو بزاری تو وبلاگ؟!!!!
سلام به نظر من زیاد هم تشخیص دادن نوشته هات سخت نیست ولی بهتر ه بیشتر از کارهای خودتان دراینجا استفاده کنید منتظر کارهای جدید تری هستم