نقابدار ۳۳



بنشین صاف و ساده گریه کنیم

مثل یک خانواده گریه کنیم

روی شن های آبدار و نمور

زیر پل های جاده گریه کنیم

می رسد روزی از غم انگور

زیر تابوت باده گریه کنیم

زیر سوهان زندگی آن روز

مثل آهن براده گریه کنیم

گرچه آنقدرها هم آسان نیست

بنشین ایستاده گریه کنیم

گاه گاهی به حال آن شاعر

که به شب تکیه داده گریه کنیم

و به حال کسی که تا دم صبح

مصرعی هم نزاده گریه کنیم

گریه مرد کار خوبی نیست

مثل یک مرد ماده گریه کنیم

نکند روزی از سر اجبار

من و تو بی اراده گریه کنیم

همه انواع گریه را کردیم

بنشین صاف و ساده گریه کنیم




نظرات 3 + ارسال نظر
مرجان سه‌شنبه 11 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 00:30

نشسته ام به صاف و ساده گریه کردن!

[ بدون نام ] جمعه 14 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 19:22

اون شعرایی که از خودتونه رو میشه یه جور تمیزش بدین؟

نه نمیشه . هدف ارئه وتوجه به متن شعر یا نوشت ست نه نویسنده . فکز کنم عنوان وبلاگ گویای هدف ان باشد .

هادی دوشنبه 28 دی‌ماه سال 1388 ساعت 22:35

درود به روح پر فتوحت مرد!

"یک پله از خودش انگار این مرد جلو تر است
ادم, ابولبشری که خر امده و گاو رفته است
...
ان شیخ با چراغ می دوید گرد شهر و بی خبر
که, ادم, ابولبشر خر امده و گاو رفته است"

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد