نقابدار ۹

 
 
با من صنما دل یک دله کن
گر سر ننهم اندم گله کن
 
مجنون شده ام از بهر خدا
زان زلف خوشت اندم گله کن
 
سی پاره به کف در چله شدی
سی پاره منم . ترک جله کن
 
مجهول مرو با غول مرو
زنهار سفر با قافله کن
 
ای مطرب دل زان نغمه خوش ای
این مغز مرا پر مشغله کن
 
ای زهره و مه زان شعلة ور
دو چشم مرا پر مشعله کن
 
ای موسی جان شُبان شدة
بر طور برو ترک گله کن
 
نلین ز دو پا بیرون کن و رو
در دشت طوی پا ابله کن
 
تکیه گه تو حق شد نه عصا
انداز عصا وان را یله کن
 
فرعون هوا چون شد حیوان
در گردن او رو زنگله کن.