نقابترا زمین بگذار !!!

هم اکنون نیازمندن یاری سبزتان هستیم !!! اینجا سرزمین اعجاز و ایجازست ! به مادرش می گفت ! بیچاره مادرش دلمشغول زمانی بود که نوه هایش از سر کولش بالا میرفتند، غافل از شیر اکسیژنی که بسته بود و آتش عجاق هر لحظه بیرمقتر میشد !!!