نقابدار ۳۲



یکشنبه غم انگیز

تا شب دوام نمی آورم

در تاریکی و سایه ، تنهایی مرا می آزارد

با چشمانی بسته، تو از کنارم رد میشوی

تو آرمیده ای و من تا صبح منتظر .

سایه های مبهی را میبینم ،

از تو خواهش میکنم.

به فرشته ها بگویی مرا در اتاقم تنها بگذارند.

 

یکشنبه غم انگیز

چه بسیار شنبه ها تنها در سایه ها...

و من امشب خواهم رفت.

چشمانم چون شمع پر فروغی میدرخشند.

دوستان، برایم گریه نکنید که مزارم نور باران است.

به خانه باز میگردم.

جانم به لبم رسیده است.

در سرزمین سایه ها نتها به خواب میروم.

 

یکشنبه غم انگیز ...